loading...
♥ عــــــاشقان رمــــــان ♥
مریم بازدید : 1304 شنبه 02 دی 1391 نظرات (32)

عضویت نویسنده

سلام

 

خوبین بچه ها؟

خوبید دوستان عزیز میخوام از شما خواهش کنم که عضو وبلاگ باشید و چنانچه مایل به نویسندگی هستید

در قسمت نظرت به صورت خصوصی اعلام کنید تا رمز عبور و نام کاربری شما فعال بشه.

 

و اینه که با کلی انرژی برای گذاشتن کلی رمان - داستان ووووو دارم با کمک شما ...
+یادتون نره ثبت نام کنید و نویسنده افتخاری وبلاگ رمان خونه باشید...2 24

و همچنین به بهترین نویسنده = جایزه هم میده شارژ ایرانسل 5 هزاری:

.پس از همین الان شروع کنید و مطلب رمان های در هر زمینه که میتونید بذارید همه شما را دوست دارم؟؟؟

اگر هم دنبال رمان یا داستان خاصی هستید توی قسمت نظرات اعلام کنید بذارم براتون...

ممنون...

مریم بازدید : 603 سه شنبه 21 آذر 1391 نظرات (0)

آدم هـا می آینـد

زنـدگی می کننـد

می میـرنـد و می رونـد …

امـا فـاجعـه ی زنـدگی تــو

آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه

آدمی می رود امــا نـمی میـرد!

مـی مـــانــد

و نبـودنـش در بـودن تـو

چنـان تـه نـشیـن می شـود

کـه تـــو می میـری

در حالـی کـه زنــده ای …

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:26 ] [ شادی ]

دلم برای سادگی ام می سوزد وقتی

دستانت را برایم مشت می کنی

می پرسی: گل یا پوچ ؟

در دلم می گویم : دستهای تو

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:24 ] [ شادی ]

دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است

گاهی فکر می کنی تمام شده

اما یک دفعه همه وجودت را آتش میزند

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:23 ] [ شادی ]

اسم های مجــازی

تصویر های مجــــازی

مشخصات مجــــازی

و در بین این همه چیزهای مجازی

تنـــها یک چیز حقیقت دارد

تنـــهایی “ من و تـــو ”…

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:22 ] [ شادی ]

  با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.

با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.

همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.

همنفست نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.

و با یاد تو زندگی نمی کنم که روزی فراموشت کنم.

با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.

عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.

با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.

همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.

همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.

و با یادت زندگی می کنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.

همچنان لحظات زیبای با تو بودن می گذرد

از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام

ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.

اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی می کنم

آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت

و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.

ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است

عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.

با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم

طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.

و همچنان لحظات زیبای با تو بودن می گذرد

لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.

با تو بودن را می خواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.

با تو بودن را می خواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.

با تو بودن را می خواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.

پس ای عزیز راه دورم با من باش 

در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:14 ] [ شادی ]

به دنبال کدام پایان

خلاف جاده ایستادی ؟

چرا تا عادتت کردم

به فکر رفتن افتادی ؟

چرا باید به تنهایی

دوباره بی تو برگردم ؟

کجای جاده بد بودم

کجای قصه بد کردم ؟

 

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:12 ] [ شادی ]

شاید فراموشت شدم

شاید دلت تنگه برام

شاید بیداری مثل من 

به فکر اون خاطره هام

شاید تو هم شب که میشه

میری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی

مثل من از فاصله ها

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:10 ] [ شادی ]

عشق بازی کار فرهاد است و بس

دل به شیرین داد و دیگر هیچکس

مهر امروزی فریبی بیش نیست

مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 2
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:8 ] [ شادی ]

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

و میان من و تو فاصله جا می گیرد

من در این دشت جنون تنهایم

من از این فاصله ها بیزارم

و در این گستره فاصله ها می میرم

من میان شب و روز

در تن خشک زمین

من میان صحرا

همه جا یکه و تنها

خسته از جور زمان

با تنی خورده به جان زخمی چند

میزنم بانگ که وای

هستی ام رفته به باد

ضجه ام را که شنید؟

جای دل تنگ تر از مشت من است

نفسم می گیرد

می گشایم نفسی پنجره را

تا تمامیت تن خود را به هوا بسپارم
 

ادامه مطلب
درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 2
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:4 ] [ شادی ]

اگر بـاران  نبارد باغبان دلگیر خواهد شد

و فرصت های فروردین نصیب تیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد برکه ی احساس می خشکد

و هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کفتر سهراب میمیرد

و کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شد

اگر بـاران  نبارد " باز بـاران  با ترانه -

با گهر های فراوان " از چه رو تحریر خواهد شد

اگر بـاران نبارد شاخه ی نرگس نمی داند

که گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شد

اگر بــاران  نبارد واژه بـاران چه خواهد شد

و آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد تکنواز رود می داند

که در این باره با سیلاب ها در گیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کوزه ی خالی سر چشمه

وبال گردن تفتیده گان تفسیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد در شب شعر شقایق ها

قصیده با غرور چشم ها در گیر خواهد شد...

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:3 ] [ شادی ]

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند

باور نمی کنی؟!...
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما

دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
عشق بزرگترین آرامش جهان است.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 2
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:2 ] [ شادی ]

مرا به نام بخوان

تا از هجوم دلتنگی

به سلامت

رد شوم .

ای روزها سپیدهای عاشقانه ام را

در شومینه اتاقم می سوزانم

شاید

گرمای عشقت

بار دیگر

زمستان دلم را

تابستانی کند.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:2 ] [ شادی ]

من به دلتنگی شبهای ملول

و تهی مانده خود از شادی

ذهنم از خاطرها سرشار

من به تنهایی خویش و به تنهایی باغ…

و به یک معجزه می اندیشم…

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 3
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:0 ] [ شادی ]

من نه عاشق بودم

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

گرچه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود

دور اما چه قشنگ

که روم تا در دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنجره ها راهی نیست

من نمی دانستم

که چه جرمی دارد

دستهایی که تهیست

روزگاریست غریب

من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود

و خدا می داند

سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 19:55 ] [ شادی ]

انکار نمی کنم

زندگی خوب است

اینجا همه چیز است

آینه ، قرآن ، ظرفی آب

تسبیح ، شمع ، دیوان حافظ

در کنار خواب های یاسی رنگ !

مرا ببین ، نگاه کن مرا

از حنجره کوچه صدایت کردم

افسوس!

میان باد پیچید ، همه فریاد من

نگاه کن مرا ، مرا ببین

در این تنهایی

در پشت فاصله ها

بالهای چشمانم را می بندم

شاید بیایی...

تکرار می کنم ، زندگی خوب است...

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 19:54 ] [ شادی ]

عشق من گریه چرا؟

تو که در گوشه ی دل جا داری

تو که من را داری

من که تنها خوشی ام

فقط ان غنچه لبخند تو است

من که جان می دهم از هر سخنت

ما خدا را داریم

و تو باز می گویی

که چرا غصه همیشه همراه من است

و تو را گویم من

که اگر هست تو را عشق به من

پس چرا؟ غصه چرا؟

این همه شادی عشق

این همه شوق وصال

پس چرا؟ تو بگو غصه چرا؟

ما که هر لحظه ز عشق

مست و مدهوش شویم

و بگوییم خدا

ای خدا شکر تو را

پس دگر غصه چرا؟

تو که خود می دانی

که خدا هست که دستی بکشد بر سر ما

پس دگر هستیه من گریه چرا؟

 

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 19:46 ] [ شادی ]

تو که آیه های عشقت واسه من پر از ترانست

راز زندگی تو بودی عشق و عاشقی بهانست

تو وجودم و گرفتی پر شد از تو تار و پودم

نمیشد ازت جدا شم تو نبودی من نبودم

تو تمومه لحظه هامی هر نفس هر دم باهامی

کاش میشد باشی کنارم حتی لحظه جدایی

باشی اینجا پیش چشمام چشم به چشم نه توی رویام!

اینو گفتم باورت شه بی تو دنیا رو نمی خوام
درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 12:9 ] [ شادی ]
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام برو بچ

شترین؟

منم خوفم

اومدم دوباره رمان بزارم

نمی دونم می خونید یا نه ولی من می زارم براتون

اسم این رمان( قرار نبود) است .

نویسنده اش هما پور اصفهانی است که توی لینک ها وبش هست .

رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا

نام کتاب : قرار نبود

رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا

رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۴۷۹ کیلوبایت (پرنیان)


رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

داستان درمورد دختری به اسم ترساست که دو سال پشت کنکور مونده الان منتظر جواب کنکوره .


مادر ترسا چند سال پیش فوت کرده ترسا با پدر و مادربزگش (عزیزجون) زندگی میکنه.خواهر بزرگش هم ازدواج کرده .


ترسا آرزو داره که بره کانادا و اونجا ادامه تحصیل بده ولی پدرش به دلیل تجربه ی تلخی که در رابطه با فرستادن آتوسا(خواهر ترسا)ب ه خارج داشته تحت هیچ شرایطی راضی نمیشه که ترسا رو بفرسته کانادا، به همین خاطر همین ترسا و دوستاش سعی دارند با همفکری هم راه حلی برای راضی کردن پدر ترسا پیدا کنند که موفق هم میشند ولی برای عملی شدن این راه حل یه سری اتفاقاتی میفته و شخصی وارد زندگی ترسا میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنه،

این رمان عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه

اگه نخونید نصف عمرتون فناست

درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 3
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 12:2 ] [ شادی ]
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام چطورید دوست جونیای خودم تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

چطورید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

امروز چن  تا مطلب کوموچولو ی خگشل دارم تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشاش نگاه کنتا عشقو تو چشاش ببینی

اگه نگات کرد عاشقه،

اگه خجالت کشید برات میمیره

اگه سرشو انداخت پایین ویه لحظه رفت توی فکر بدون که بدون تو میمیره

اگه سرشو انداخت و خندید و حرفو عوض کرد بدون که دوستت نداره

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

عشق و آرامش
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد... :heart::heart::heart:


------------------------------------------------------------------------------------------------------------

و من اینو می دونستم
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا
شاید شبیه قصه ی من باشه : آخه من خجالت می کشم بهت بگم.. .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دوست جونیای گلم فعلا اینا رو داشته باشید و نظر یادتون نره

نظر بزاریداااااااااااا

فـــعلــا بـــایــــ بـــای

درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 12:1 ] [ شادی ]

نشانه فروهر باستانی ایران(فقط نشان دین زرتشت نیست) Farahavar نشانه فروهر باستانی ایران از آنجایی که هر ملت و هر قومی نشانه و نمادی دارند – ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که نشانه ای بسیار شگفت انگیز و سراسر از دانش و فرهنگ و خرد را از خود به جای گذاشته اند. این نشان “فره وشی” یا “فروهر” نام دارد که قدمت آن بیش از ۴۰۰۰ سال تخمین زده شده است. سنگ نبشته های شاهان هخامنشی در پرسپولیس و سنگ نبشته های شاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد. نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است … تشریح این نشان ملی:

۱. قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکار و یکتاپرستی دارد که رفتار و ظاهر پسندیده اش سرمشق دیگر مردمان است.

۲. دست راست این نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش “دادار هستی (اورمزد) ” دارد که ۴۰۰۰ سال ژیش زردشت آنرا به ایرانیان عرضه نمود.

۳. چنبره ای (حلقه ای) در دست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته می شود و انسان باید از او اطاعت کند … مورخین حلقه های ازدواج که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته از این چنبره می دانند و آنرا یک سنت قدیمی پارسی می دانند که در جهان پخش شده است.

۴. بالهای کشیده در دو طرف نگاره اشاره به پرواز و پیشرفت و ترقی در بین انسانها می باشد و در نهایت رسیدن به خدای یگانه.

۵. سه قسمتی که بر روی بالها کشیده شده است اشاره به سخن “اشوزردشت” که بی شک می توان گفت تا میلیون ها سال دیگر باقی خواهند ماند … یعنی همان : کردارنیک – گفتار نیک – پندار نیک.

۶. در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره بزرگ دیده می شود که اشاره به دایره روزگار دارد که انسان را در بر گرفته است که مردمان موظفند در میان این دایره روزگار مشخصی را برای خود برگزینند.

۷. دو رشته اصلی از چنبره بزرگ وسط به پائین آمده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران است. یکی سوی راستی و دیگری سوی چپ … نخست “سپنته مینو” که همان نشان نیروی الهی است و دیگری “انگره مینو” که نشان از نیروی شر و اهریمن است. انسان در میان این دو نیروی خیر و شر قرار گرفته و با کوچکترین لغزشی به سوی تباهی و نابودی کشیده می شود.

۸. انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از ۴۰۰۰ سال دارد به صورت سه طبقه بنا گشته است که اشاره به کردار نیک – گفتار نیک و پندار نیک دارد. این تنها گوشه ای از آثار به جای مانده از نیاکان ماست که امروزه وظیفه ماست از آن نگه داری کنیم. به امید سربلندی ایران “خداوند این کشور را از گزند دشمن – دروغ و خشکسالی به دور نگهدارد”. 

مریم بازدید : 603 سه شنبه 21 آذر 1391 نظرات (0)

اس ام اس های زیبا دلتنگی- آذر ۹۱

  • 0 بازدید
  • سه شنبه 21 آذر 1391

دانلود:قسمت دوازدهم سریال دختران حوا

  • 1 بازدید
  • سه شنبه 21 آذر 1391

دانلود:نرم افزار تبدیل کامپیوتر به تلفن با NCH Express Talk

  • 2 بازدید
  • سه شنبه 21 آذر 1391

پیامک های زیبای بی قراری-آذر ۹۱

  • 0 بازدید
  • سه شنبه 21 آذر 1391

آیا می دانید??!!-آذر ۹۱

  • 0 بازدید
  • سه شنبه 21 آذر 1391

دانلود:قسمت هفتم سریال یه تیکه زمین

  • 0 بازدید
  • سه شنبه 21 آذر 1391

رسم و رسوم های شب یلدا+عکس

  • 1 بازدید
  • سه شنبه 21 آذر 1391
مریم بازدید : 3235 سه شنبه 21 آذر 1391 نظرات (1)

 
رمان غرور تلخ 1
مقدمه و خلاصه ی داستان:
 
غرور همیشه هم خوب نیس...
 
غرور باعث شد یک عمر حرف های دلمان را از هم مخفی کنیم تا حتی یک درصد هم به غرورمان لطمه ای وارد نشود...
 
غرور باعث شد دلباخته ی هم باشیم و بمانیم اما دیگری از حالمان باخبر نشود...
 
غرور باعث شد عشقمان را راحت به دست رقیبمان بدهیم و خودمان در حسرت یک عشق بسوزیم...
 
یک غرور تلخ....زندگیمان را جهنم کرد!!
 
درمورد غرور و عشقی که ساکت موند..........
 
 
 
 
 
موضوع: عاشقانه و رمانتیک.. [8] [8] [8]
 
 
 
شخصیتا..
 
 
نیلوفر: شخصیت اول داستان..گاهی حرص خودمم در میاره..دختری مغرور که نمیتونه حرف دلشو راحت بزنه و مجبور میشه یه عشق تحمیلی و قبول کنه..
 
 
بردیا: فوق العاده مغرور..پسری جذاب و تو دار..که آخر داستان آدمش میکنم.. [2 22]
 
 
مانی: آخییی عزیزم..از اولشم مظلوم و عاشق بود..شخصیتش نازه و ملاکی برای مردای امروزی نیس اصلاً...
 
راستی قلمشم اول شخصه..خودم رمانای اول شخص و بیشتر میدوسم...
 
 
نویسنده: nazi nazi کاربر انجمن نودوهشتا
 
منبع : نودوهشتیا
 
 
برای خواندن قسمت اول رمان به ادامه ی مطلب بروید........
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ سه شنبه 21 آذر 1391 ] [ 1:47 ] [ شادی ]
نظرات (0)
متن تمامی آهنگهای آلبوم اعجاز از گوگوش
 
متن تمامی آهنگهای آلبوم اعجاز از گوگوش
 
 
متن تمامی آهنگهای آلبوم اعجاز از گوگوش | WwW.fall-be-love.RozBlog.Com
 
ادامه مطلب
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 1
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 23:55 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان تاوان عشق-قسمت 7 و 8
رمان تاوان عشق-قسمت 7 و 8
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 21:43 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان تاوان عشق-قسمت 5 و 6
قسمت 5 و 6
 
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 21:39 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان تاوان عشق-4-3
قسمت 3 و 4
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 21:35 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان تاوان عشق-قسمت دوم
قسمت دوم
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 21:33 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان تاوان دل
قسمت هفتم
 
ادامه مطلب
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 21:17 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان تمنای وجودم(4)
 
رمان تمنای وجودم
 
رمان تمنای وجودم
 
 
ادامه مطلب
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 21:7 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان تاوان عشق
سلام دوستام
 
میخوام یه رمان بذارم به اسم تاوان دل
 
نوشته ی فهیمه رحیمی
 
رمان خوبیه.
 
خودم قبلا خوندمش
 
نظر فراموش نشه
 
قسمت اول
 
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 20:54 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان بازیچه
رمان :بازيچه
 
نوشته:مرجان
 
امیدوارم خوشتون بياد
 
فصل ۱
 
 
 
خلاصه ای از رمان : کتی دختری که بعد از مرگ مادرش روابط خیلی صمیمی با تنها دایی جوونش داره ، بعد از بازگشت دایی اش از خارج و دیدن دوست صمیمی دایی اش ، متوجه می شه ماجرای دزدی کیفی که اون ناخواسته درگیرش شده بود و سعی در فراموش کردنش داشت حالا می تونه تهدیدی جدی از طرف کسی که هیچ وقت فکرشو هم نمی کرد که اونو برای بار دوم ببینه باشه و حالا اون بین گفتن حقیقت و گذشته ای که سعی در پنهان کردنش داره مردد است و این خودش باعث پیش اومدن ماجراهای دیگه ای واسه اون می شه ...
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 3
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 20:52 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان جدید
سلام به خواننده های خوب رمان خانه دوستان....خوبین؟؟؟اومدم با یه دست پر...
 
من و شادی میخوایم یه رمان بنویسیم که اخرش برخلاف تصورتون هستش...يه سوژه ى توپ و عالى و كلا ناياب! خلاصش یه جزئی از داستان رو میگه ولی اصلا داستان رو نگفته و پایانی متفاوت داره! [2 27]
 
خب اينم مشخصات رمان:
 
اسم: حافظ دستم یعنی اسمو داشته باشید... [2 06]
 
زاويه ى ديد: از زبون پسره و دختره یعنی هم مونث هم مذکر...
 
لحن: گاهى طنز و گاهى جدی... [2 37]
 
خلاصه: اناهیتا دختری که بهش یه تقاضا میشه که باعث میشه زندگیش از این رو به اون رو بشه...و...ادامه ماجرا... [2 16]
 
اینم بگم که تو طول گذاشتن پستامون نظر ندید با پایانی بد روبرو خواهید شد....پایانی که حتی منکه نویسنده شم رو هم دپرس کنه....
 
ودیگه اینکه جلد هنوز اماده نشده...هر وقت اماده شد براتون میزاریم....اگه شد تا شب پست اولو میذاریم....فعلا
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 20:47 ] [ شادی ]
نظرات (0)
بمون كنارم
 
رمان:بمون كنارم              نوشته:گ.شب كاربر نودوهشتيا
 
خلاصه: داستان دریاره دختری به اسم شمیم هستش که پس از فوت مادر و پدرش بنا به گفته ی دوست باباش بعد یک سال میاد با همین خونواده ی دوست پدرش زندگی می کنه..خونواده ی دوست پدرش یک پسر به اسم ارمیا و یک دختر به اسم المیرا دارن..ورود شمیم به زندگی این خانواده ارمیا را ناراحت می کنه..و از اونجا ارمیا درصدد به وجود اوردن ناراحتی برای شمیم هستش..و سعی می کنه همه جا خوردش کنه…
از قضا شمیم از پدر خونواده می خواد که بره سرکار..و با اصرار های فراون از پدر ارمیا ،پدر ارمیا شرکتی رو برای شمیم در نظر میگیره که رئیس اون شرکت کسی نیست جز ارمیا..و از اونجاست که زندگیه شمیم عوض میشه……و...قشنگه...كل كل زياد داره...پايان خوش...
 
قسمت اول...
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 20:44 ] [ شادی ]
نظرات (0)
اشك عشق2
سلام
 
همونطور كه گفته بودم جلد دوم اشك عشق رو براتون ميذارم.
 
رمان:اشك عشق 2       نوشته:حوريه.آ كاربرنودوهشتيا
 
خلاصه داستان تو جلد اول هم این بود که
 
بریم سراغ خلاصه داستان:
داستان یه عشق با محدودیته.......حنانه دختری که با عشق اشنا میشه وبه کسی دل میبنده که همه اونو از عشق به حنانه دور میکنن.....اما روزگاره دیگه.........علی عطا طی یه حوادثی با اینکه عاشق و شیفته حنانه است با شخص دیگه ای ازدواج میکنه و تازه مشکلات شروع میشه...
 
فقط حوريه جون(نويسنده رمان) ازمن خواسته تا نظرتون رو راجع به رمانش بپرسم.هركي خونده و داره ميخونه لطفا نظرشو بگه.
 
ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 1
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 10:11 ] [ شادی ]
نظرات (0)
تست اعصاب
 
 
سلام بچه ها...این لینک یه تست اعصابه...صفحه رو که باز کردین playرو میزنین....دقت کنید باید کلید موس رو نگه دارید و از قسمت های زرد رنگ برید توی خونه قرمز...بعد ولش کنید...میره مرحله بعد...هر چن تا مرحله که رفتین نمره اعصابتونو بهتون میگه...فقط نظر بزارید که نمره اعصابتون چن شد...من که خودم 0...بی اعصاب بی اعصابم...منتظرم بروبچ..اینم ادرس:..........نظر بذاریدا..
 
 
<<<-شروع بازی ->>>
 
 
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 1
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 8:45 ] [ شادی ]
نظرات (0)
صدای........
دلم  دوباره  پر کشیده سوی هر چه  عاشقیست
 
 
 
                     به آن  نگاه  پیر  تو  که  مانده  روی  رازقیست
 
 
 
دلم  که  دست  و  پا زند درون  عمق  بودنت
 
 
 
                    صدای  سوتک  غریق   و من  پی   سرودنت 
 
 
 
نگاه  طفل  و حسرت  رسیدن  ستاره ها
 
 
 
                   به  اشک  دیدگان  او  ز  هر  طرف  گلایه ها    
 
 
درباره : شعر ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 0
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 7:27 ] [ شادی ]
نظرات (0)
رمان وام ازدواج‎
امروز اصلا حال و حوصله ي درس و دانشگاه رو نداشتم تو افکار خودم بودم که چه جوري بقيه پول عمل بابام رو
 
ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 10
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 1:49 ] [ شادی ]
نظرات (0)
به وبلاگ رمان خانه خوش آمدید
سایت رمان خونه
درباره : عضويت در وبلاگ ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 3
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:28 ] [ شادی ]
نظرات (0)
وحشت
 
همه می گویند باران را دوست دارند
 
ولی هنگام باریدنش با چتر به زیر آن می روند
 
همه می گویند آفتاب را دوست دارند
 
ولی عینک آفتابی به چشم می زنند
 
حال وحشت مرا دریاب وقتی می گویی دوستت دارم
درباره : شعر ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0      
 
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:27 ] [ شادی ]
نظرات (0)
گرفته دلم
 
گرفته دلم
 
کجایی که آرامم کنی
 
کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی
 
گرفته دلم
 
کجایی که به درد دلهایم گوش کنی
 
کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...
 
نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام
 
نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام
 
 در لا به لای برگهای زندگی
 
نیست برگی که از تو ننوشته باشم
 
 نیست روزی که از تو نگفته باشم
 
امروز آمد و از تو گفتم
 
نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم
 
  دلم خالی نشد و گرفته دلم
 
کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟
 
نیستی و حتی سراغی از دلم نمی گیری
 
یک روز نباشم که تو مثل من نمی میری....
 
 نمیبینی چشمهایم را
 
نمیمانی تا دلم را
 
به نقطه خوشبختی برسانی
 
مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد
 
از اینکه همیشه تو را خواهم داشت
 
نمی خواهی دلم را
 
نمیدانی راز درونم را
 
نمی گذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد
درباره : شعر ,
امتياز :      
 
    1
    2
    3
    4
    5
 
    نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز :

مریم بازدید : 2133 دوشنبه 20 آذر 1391 نظرات (3)
امروز اصلا حال و حوصله ي درس و دانشگاه رو نداشتم تو افکار خودم بودم که چه جوري بقيه پول عمل بابام رو

ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ دوشنبه 20 آذر 1391 ] [ 1:49 ] [ شادی ]
سایت رمان خونه
درباره : عضويت در وبلاگ ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:28 ] [ شادی ]

همه می گویند باران را دوست دارند

ولی هنگام باریدنش با چتر به زیر آن می روند

همه می گویند آفتاب را دوست دارند

ولی عینک آفتابی به چشم می زنند

حال وحشت مرا دریاب وقتی می گویی دوستت دارم

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:27 ] [ شادی ]

گرفته دلم

کجایی که آرامم کنی

کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی

گرفته دلم

کجایی که به درد دلهایم گوش کنی

کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...

نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام

نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام

 در لا به لای برگهای زندگی

نیست برگی که از تو ننوشته باشم

 نیست روزی که از تو نگفته باشم

امروز آمد و از تو گفتم

نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم

  دلم خالی نشد و گرفته دلم

کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟

نیستی و حتی سراغی از دلم نمی گیری

یک روز نباشم که تو مثل من نمی میری....

 نمیبینی چشمهایم را

نمیمانی تا دلم را

به نقطه خوشبختی برسانی

مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد

از اینکه همیشه تو را خواهم داشت

نمی خواهی دلم را

نمیدانی راز درونم را

نمی گذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:26 ] [ شادی ]

آدم هـا می آینـد

زنـدگی می کننـد

می میـرنـد و می رونـد …

امـا فـاجعـه ی زنـدگی تــو

آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه

آدمی می رود امــا نـمی میـرد!

مـی مـــانــد

و نبـودنـش در بـودن تـو

چنـان تـه نـشیـن می شـود

کـه تـــو می میـری

در حالـی کـه زنــده ای …

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:26 ] [ شادی ]

دلم برای سادگی ام می سوزد وقتی

دستانت را برایم مشت می کنی

می پرسی: گل یا پوچ ؟

در دلم می گویم : دستهای تو

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:24 ] [ شادی ]

دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است

گاهی فکر می کنی تمام شده

اما یک دفعه همه وجودت را آتش میزند

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:23 ] [ شادی ]

اسم های مجــازی

تصویر های مجــــازی

مشخصات مجــــازی

و در بین این همه چیزهای مجازی

تنـــها یک چیز حقیقت دارد

تنـــهایی “ من و تـــو ”…

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:22 ] [ شادی ]

  با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.

با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.

همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.

همنفست نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.

و با یاد تو زندگی نمی کنم که روزی فراموشت کنم.

با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.

عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.

با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.

همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.

همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.

و با یادت زندگی می کنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.

همچنان لحظات زیبای با تو بودن می گذرد

از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام

ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.

اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی می کنم

آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت

و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.

ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است

عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.

با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم

طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.

و همچنان لحظات زیبای با تو بودن می گذرد

لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.

با تو بودن را می خواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.

با تو بودن را می خواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.

با تو بودن را می خواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.

پس ای عزیز راه دورم با من باش 

در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:14 ] [ شادی ]

به دنبال کدام پایان

خلاف جاده ایستادی ؟

چرا تا عادتت کردم

به فکر رفتن افتادی ؟

چرا باید به تنهایی

دوباره بی تو برگردم ؟

کجای جاده بد بودم

کجای قصه بد کردم ؟

 

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:12 ] [ شادی ]

شاید فراموشت شدم

شاید دلت تنگه برام

شاید بیداری مثل من 

به فکر اون خاطره هام

شاید تو هم شب که میشه

میری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی

مثل من از فاصله ها

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:10 ] [ شادی ]

عشق بازی کار فرهاد است و بس

دل به شیرین داد و دیگر هیچکس

مهر امروزی فریبی بیش نیست

مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:8 ] [ شادی ]

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

و میان من و تو فاصله جا می گیرد

من در این دشت جنون تنهایم

من از این فاصله ها بیزارم

و در این گستره فاصله ها می میرم

من میان شب و روز

در تن خشک زمین

من میان صحرا

همه جا یکه و تنها

خسته از جور زمان

با تنی خورده به جان زخمی چند

میزنم بانگ که وای

هستی ام رفته به باد

ضجه ام را که شنید؟

جای دل تنگ تر از مشت من است

نفسم می گیرد

می گشایم نفسی پنجره را

تا تمامیت تن خود را به هوا بسپارم
 

ادامه مطلب
درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:4 ] [ شادی ]

اگر بـاران  نبارد باغبان دلگیر خواهد شد

و فرصت های فروردین نصیب تیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد برکه ی احساس می خشکد

و هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کفتر سهراب میمیرد

و کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شد

اگر بـاران  نبارد " باز بـاران  با ترانه -

با گهر های فراوان " از چه رو تحریر خواهد شد

اگر بـاران نبارد شاخه ی نرگس نمی داند

که گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شد

اگر بــاران  نبارد واژه بـاران چه خواهد شد

و آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد تکنواز رود می داند

که در این باره با سیلاب ها در گیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کوزه ی خالی سر چشمه

وبال گردن تفتیده گان تفسیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد در شب شعر شقایق ها

قصیده با غرور چشم ها در گیر خواهد شد...

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:3 ] [ شادی ]

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند

باور نمی کنی؟!...
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما

دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
عشق بزرگترین آرامش جهان است.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:2 ] [ شادی ]

مرا به نام بخوان

تا از هجوم دلتنگی

به سلامت

رد شوم .

ای روزها سپیدهای عاشقانه ام را

در شومینه اتاقم می سوزانم

شاید

گرمای عشقت

بار دیگر

زمستان دلم را

تابستانی کند.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:2 ] [ شادی ]

من به دلتنگی شبهای ملول

و تهی مانده خود از شادی

ذهنم از خاطرها سرشار

من به تنهایی خویش و به تنهایی باغ…

و به یک معجزه می اندیشم…

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:0 ] [ شادی ]

من نه عاشق بودم

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

گرچه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود

دور اما چه قشنگ

که روم تا در دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنجره ها راهی نیست

من نمی دانستم

که چه جرمی دارد

دستهایی که تهیست

روزگاریست غریب

من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود

و خدا می داند

سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 19:55 ] [ شادی ]

انکار نمی کنم

زندگی خوب است

اینجا همه چیز است

آینه ، قرآن ، ظرفی آب

تسبیح ، شمع ، دیوان حافظ

در کنار خواب های یاسی رنگ !

مرا ببین ، نگاه کن مرا

از حنجره کوچه صدایت کردم

افسوس!

میان باد پیچید ، همه فریاد من

نگاه کن مرا ، مرا ببین

در این تنهایی

در پشت فاصله ها

بالهای چشمانم را می بندم

شاید بیایی...

تکرار می کنم ، زندگی خوب است...

مریم بازدید : 504 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (1)
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:11 ] [ شادی ]
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:11 ] [ شادی ]
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:10 ] [ شادی ]
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:10 ] [ شادی ]
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:9 ] [ شادی ]
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:8 ] [ شادی ]
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:7 ] [ شادی ]

دانلود برنامه باز کردن فایل جار در کامپیوتر

دانلــــــــــــــــود

درباره : رمان جديد براي کامپيوتر , دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 18:5 ] [ شادی ]

اي كاش ميشد فهميد تو دل آسمون چي ميگذره؟ كه امشب با ناله اي بغض آلود بر ديار اين دل خسته اشك مي ريزه.

بچه ها یعنیییییییییییی هیچکس این رمانو نمیخونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 17:58 ] [ شادی ]
رمان:منجلاب عشق

نوشته: تیام

فصل 1

در مورد یه پسری به اسم مسیح که عاشق دختر عموشه ولی ....


ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 4:49 ] [ شادی ]
 
کی میتونه محتویات توی این عکسو کلن بگه؟؟

                 


ادامه مطلب
درباره : نظر سنجي ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 2:19 ] [ شادی ]
نظرتون رو راجبش بگین...


ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 2:17 ] [ شادی ]

سلام سلام..به دوستای خوب وهمیشه همراهم..خوبین ؟..خوشین؟..خب خداروشکر که خوبین..

من اومدم با یه داستان جدید و متفاوت..موضوعش طنزه و به موقعش جدی هم میشه..تا دلتون بخواد توش کل کل داره..
داستان نیمیش از زبان سوم شخصه ..یعنی 50درصدش..گاهی از زبان شخصیت ها هم هستش ولی فعلا فقط سوم شخصه..

 

هیجانی..طنز..کل کل..عاشقانه
خلاصه ی رمان (قرعه به نام سه نفر) :داستان درباره ی 3 تا برادر با نام های (رادوین - رایان - راشا) است..این 3 تا پسر توی این رمان میشه گفت یه جورایی هم شخصیت منفی دارن و هم مثبت..یعنی کلا بچه مثبت نیستن..با اینکه وضعیت مالی بدی ندارن ولی گاهی شیطون گولشون میزنه و میرن دزدی..به قول خودشون افتابه دزدی نه.. گاوصندق اونم از شرکت های مایه دار وشیک..ولی خب بالاخره از این همه هیجان خسته میشن و تصمیم می گیرن بیخیاله دزدی بشن و به قول معروف ببوسن و بذارنش کنار..
بله دیگه..در این بین تقی به توقی می خوره و یه وکیل میاد بهشون میگه پدر شماها براتون یه ویلا به ارث گذاشته..(اینا چند سالیه از پیش پدرشون اومدن تهران زندگی می کنند)..با شوکه این خبر میرن ویلا رو ببینن که می فهمن 3 تا خواهر شیطون به اسم های (تانیا - ترلان - تارا) هم ادعای مالکیت این ویلا رو می کنند..حالا نه جعلی صورت گرفته و نه کسی سر کسی کلاه گذاشته..چطوری؟!..میگم براتون..
راستی اینو هم بگم که این رمان 3 بخش داره..اینی که براتون گفتم تازه 1 بخششه..2 بخش دیگه ش ماجراهای دیگه ای می خواد اتفاق بیافته که پر از هیجانه..مطمئنه مطمئن باشید ازش خوشتون میاد..شاید کم کم که برید جلو فکر کنید من بیشتر رو یه شخصیت کار کردم..ولی در اصل اینطور نیست..برای بهتر درک کردن باید یکی از شخصیت ها رو پررنگ تر نشون بدم..در غیر اینصورت نمیشه راحت باهاشون ارتباط برقرار کرد..
تا دلتون بخواد هم توش طنز داره..کلا می خوایم لحظات شادی رو در کنار هم داشته باشیم..شاد و پر از هیجان..پس بشتابید که فرشته بی صبرانه منتظرتونه..بدو بدو که حراجش کردم..اتیش زدم به مالم..

 

قرعه به نام سه نفر

 

نویسنده ی رمان های :قصه عشق ترگل

مسیرعشق

فرشته من

عشق و احساس من (جلد اول)

در مسیر آب و آتش

آبی به رنگ احساس من(جلد دوم)

قرعه به نام سه نفر
این هم جلد رمان..عکس اقا پسرا و دخمل خانمای رمان (قرعه به نام سه نفر)..

Picture Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 2
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 2:12 ] [ شادی ]
دلــم کــه می گــیرد...


بـه خـودم وعـــده ی روزهـای خـوبـــــــ را مـی دهــم


از هـمـان روزهــای خـوبـی کــه...

سـالـهـاسـتــــ بـه امـیـد رسـیـدنشــان تـقـویــم راخطـــ خــطــیمـی کـنـم !

ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 1:54 ] [ شادی ]
اهاااااااااااااای شمـــــــا کهضــــد پســـریاول یه کـــــف به افتخاردخــــــــترااابعد برین ادامـــــــــــه حالشو ببرین!!!!!!

ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 1:53 ] [ شادی ]
محکوم به زندگی

بخونید من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم

ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 1:37 ] [ شادی ]
سلاااااااااااااام دووووووووووووووووستای گل خــودم!!

این مطلبــو یه جایی خوندم ازش خیلـــی خوشم اومد گفتم برای شما هم بزارم.


ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 2
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 1:35 ] [ شادی ]
واااااااااایــی امشــــب فعـــــال شـــدما!!

ایـــن شعـــر ها رو خیلـــــــی دوووست دارم.

بــــرای شمــــا هم گذاشتم.

امیــــدوارم خشـــتون بیـــــــاد!!


ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 2
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 1:32 ] [ شادی ]
چندتا متن ادبی براتون گذاشتم اگه کسی علاقمند بود بگه تا بازم از این پستا داشته باشیم

ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ جمعه 17 آذر 1391 ] [ 1:30 ] [ شادی ]

.اینـــــــــم یه پســتـــــ طنـــــز تقــــــــــــدیـــــم بــــه دوستـــای گلــــم.

.........

مریم بازدید : 311 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

تو که آیه های عشقت واسه من پر از ترانست

راز زندگی تو بودی عشق و عاشقی بهانست

تو وجودم و گرفتی پر شد از تو تار و پودم

نمیشد ازت جدا شم تو نبودی من نبودم

تو تمومه لحظه هامی هر نفس هر دم باهامی

کاش میشد باشی کنارم حتی لحظه جدایی

باشی اینجا پیش چشمام چشم به چشم نه توی رویام!

اینو گفتم باورت شه بی تو دنیا رو نمی خوام
درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 12:9 ] [ شادی ]
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام برو بچ

شترین؟

منم خوفم

اومدم دوباره رمان بزارم

نمی دونم می خونید یا نه ولی من می زارم براتون

اسم این رمان( قرار نبود) است .

نویسنده اش هما پور اصفهانی است که توی لینک ها وبش هست .

رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا

نام کتاب : قرار نبود

رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا

رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۴۷۹ کیلوبایت (پرنیان)


رمان مخصوص موبایل قرار نبود | هما پور اصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

داستان درمورد دختری به اسم ترساست که دو سال پشت کنکور مونده الان منتظر جواب کنکوره .


مادر ترسا چند سال پیش فوت کرده ترسا با پدر و مادربزگش (عزیزجون) زندگی میکنه.خواهر بزرگش هم ازدواج کرده .


ترسا آرزو داره که بره کانادا و اونجا ادامه تحصیل بده ولی پدرش به دلیل تجربه ی تلخی که در رابطه با فرستادن آتوسا(خواهر ترسا)ب ه خارج داشته تحت هیچ شرایطی راضی نمیشه که ترسا رو بفرسته کانادا، به همین خاطر همین ترسا و دوستاش سعی دارند با همفکری هم راه حلی برای راضی کردن پدر ترسا پیدا کنند که موفق هم میشند ولی برای عملی شدن این راه حل یه سری اتفاقاتی میفته و شخصی وارد زندگی ترسا میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنه،

این رمان عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه

اگه نخونید نصف عمرتون فناست

درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 2
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 12:2 ] [ شادی ]
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام چطورید دوست جونیای خودم تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

چطورید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

امروز چن  تا مطلب کوموچولو ی خگشل دارم تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشاش نگاه کنتا عشقو تو چشاش ببینی

اگه نگات کرد عاشقه،

اگه خجالت کشید برات میمیره

اگه سرشو انداخت پایین ویه لحظه رفت توی فکر بدون که بدون تو میمیره

اگه سرشو انداخت و خندید و حرفو عوض کرد بدون که دوستت نداره

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

عشق و آرامش
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد... :heart::heart::heart:


------------------------------------------------------------------------------------------------------------

و من اینو می دونستم
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا
شاید شبیه قصه ی من باشه : آخه من خجالت می کشم بهت بگم.. .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دوست جونیای گلم فعلا اینا رو داشته باشید و نظر یادتون نره

نظر بزاریداااااااااااا

فـــعلــا بـــایــــ بـــای

درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 12:1 ] [ شادی ]

نشانه فروهر باستانی ایران(فقط نشان دین زرتشت نیست) Farahavar نشانه فروهر باستانی ایران از آنجایی که هر ملت و هر قومی نشانه و نمادی دارند – ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که نشانه ای بسیار شگفت انگیز و سراسر از دانش و فرهنگ و خرد را از خود به جای گذاشته اند. این نشان “فره وشی” یا “فروهر” نام دارد که قدمت آن بیش از ۴۰۰۰ سال تخمین زده شده است. سنگ نبشته های شاهان هخامنشی در پرسپولیس و سنگ نبشته های شاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد. نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است … تشریح این نشان ملی:

۱. قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکار و یکتاپرستی دارد که رفتار و ظاهر پسندیده اش سرمشق دیگر مردمان است.

۲. دست راست این نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش “دادار هستی (اورمزد) ” دارد که ۴۰۰۰ سال ژیش زردشت آنرا به ایرانیان عرضه نمود.

۳. چنبره ای (حلقه ای) در دست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته می شود و انسان باید از او اطاعت کند … مورخین حلقه های ازدواج که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته از این چنبره می دانند و آنرا یک سنت قدیمی پارسی می دانند که در جهان پخش شده است.

۴. بالهای کشیده در دو طرف نگاره اشاره به پرواز و پیشرفت و ترقی در بین انسانها می باشد و در نهایت رسیدن به خدای یگانه.

۵. سه قسمتی که بر روی بالها کشیده شده است اشاره به سخن “اشوزردشت” که بی شک می توان گفت تا میلیون ها سال دیگر باقی خواهند ماند … یعنی همان : کردارنیک – گفتار نیک – پندار نیک.

۶. در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره بزرگ دیده می شود که اشاره به دایره روزگار دارد که انسان را در بر گرفته است که مردمان موظفند در میان این دایره روزگار مشخصی را برای خود برگزینند.

۷. دو رشته اصلی از چنبره بزرگ وسط به پائین آمده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران است. یکی سوی راستی و دیگری سوی چپ … نخست “سپنته مینو” که همان نشان نیروی الهی است و دیگری “انگره مینو” که نشان از نیروی شر و اهریمن است. انسان در میان این دو نیروی خیر و شر قرار گرفته و با کوچکترین لغزشی به سوی تباهی و نابودی کشیده می شود.

۸. انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از ۴۰۰۰ سال دارد به صورت سه طبقه بنا گشته است که اشاره به کردار نیک – گفتار نیک و پندار نیک دارد. این تنها گوشه ای از آثار به جای مانده از نیاکان ماست که امروزه وظیفه ماست از آن نگه داری کنیم. به امید سربلندی ایران “خداوند این کشور را از گزند دشمن – دروغ و خشکسالی به دور نگهدارد”. 

 

درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 7:22 ] [ شادی ]
رمان روزهایی که بی تو گذشت

دانلود رمان روزهایی که بی تو گذشت

امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 7:20 ] [ شادی ]
عنوان کتاب:سگ خانه زاد

نویسنده:سامان

تعداد صفحات:1358

خلاصه:داستان دختر بچه ایه که دست فروشی می کنه...که مرد پولداری که یه روز اونو تو خیابون می بینه  از اون خوشش میاد واونو با خودش به خونه ش می بره...و می فهمه که پدر اون دختر معتاده ...واون خرج خانواده اش رو درمیاره...واینکه در سن شش سالگی توسط طلبکارای پدر مورد تج**اوز قرار گرفته
ادامه مطلب
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 7:18 ] [ شادی ]
خلاصه داستان:

با دیدن خونه قدیمی مادربزرگ خاطرات شیرین کودکی شهرزاد زنده شد و درکنارش خاطرات تلخ پسرعمو و شوهر سابقش بهنام. دلیل اینکه چرا مادربزرگ از هر2تاشون خواسته علی رغم میل پدر و عمو تا لحظه ی مرگش فقط شهرزاد و بهنام در کنار او و پدر بزرگ باشن براش عجیب بود. بعد از گذشت 5 سال که از جدائیش از بهنام میگذشت بجز در مراسم رسمی خانوادگی همیشه از مواجهه با او سر باز میزد... ولی حالا زیر یک سقف!!! و بخصوص با پیشنهاد عجیب پدربزرگ که تا وقتی زنده هستند آنها بطور پنهانی و دور از چشم خانواده ها بعقد هم دربیایند شهرزاد را شوکه کرد و بر سر 2 راهی قرار داد......
ادامه مطلب
درباره : رمان خانه دلبستگي ها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 1
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 7:14 ] [ شادی ]
خیـال عـشق قسمت ۳

ادامه مطلب
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:58 ] [ شادی ]

تست جالب روانشناسی

با خواندن اولین تست و انتخاب گزینه مناسب به سوالی که هر گزینه مشخص کرده بروید و به آن سوال جواب دهید.
مثلا اگر گزینه پ سوال ۱را انتخاب کردیددیگر لزومی ندارد سوال۲و ۳را پاسخ دهید فقط کافی است بهسوال۴ مراجعه کنید.


۱)بیش از همه دوست دارید به کجا سفر کنید:
الف) پکن: رجوع شود به سوال ۲
ب) توکیو : رجوع به سوال ۳
پ) پاریس : رجوع به سوال ۴


۲) آیا تا به حال با دیدن فیلم ترحم انگیزی به گریه افتاده اید؟!
الف) بله : رجوع به سوال ۴
ب) خیر : رجوع به سوال ۳


۳)اگر با نامزدتان قرار داشته باشید و او یک ساعت بعد هم سر قرار نیاید چه کار می کنید؟!
الف) نیم ساعت دیگر صبر می کنید : رجوع به سوال ۴
ب) فوری از محل قرار می روید : رجوع به سوال ۵
پ) آنقدر صبر می کنید تا بیاید : رجوع به سوال ۶


۴) آیا دوست دارید به تنهایی به سینما بروید؟
الف) بله : رجوع به سوال ۵
ب) خیر : رجوع به سوال ۶


۵) اگر در ابتدای آشنایی با نامزدتان او بخواهد دست شما را بگیرد چه واکنشی نشان می دهید؟
الف) از این کار امتناع می کنم : رجوع به سوال ۶
ب) برای مدت کوتاهی دستش را می گیرم: رجوع به سوال ۷
پ) پیشنهادش را قبول می کنم و دستش را می گیرم: رجوع به سوال ۸


۶)آیا شما فرد شوخ طبعی هستید؟
الف) بله : رجوع به سوال ۷
ب) خیر : رجوع به سوال ۸


۷)به نظرتان مدیر توانایی هستید؟
الف) بله : رجوع به سوال ۹
ب) خیر : رجوع به سوال ۱۰


۸) اگر امکان داشت دوباره به دنیا بیایید دوست داشتید چه جنسیتی داشته باشید؟
الف) مرد : رجوع به سوال ۹
ب) زن : رجوع به سوال ۱۰
پ) اهمیتی ندارد : شخصیت نوع ۴


۹)آیا در آن واحد بیش از یک دوست صمیمی دارید؟
الف) بله : شخصیت نوع ۲
ب) خیر : شخصیت نوع ۱


۱۰) آیا به نظرخودتان فرد باهوشی هستید؟
الف) بله : شخصیت نوع ۲
ب) خیر :
شخصیت نوع ۳


پاسخ تست در ادامه مطلب


ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 3
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:57 ] [ شادی ]

تست های روانشناسی فلسفی

از میان

                     خورشید

                                  ماه

                                             دریا

                                                       درخت

به ترتیب کدام را بیشتر دوست دارید؟

 

پاسخ در ادامه مطلب



ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:51 ] [ شادی ]

اين داستان را بخوانيد و به سوالي كه در انتها مي آيد پاسخ دهيد.

فرض کنيد که زن و شوهري دريک طرف رودخانه نشسته اند و مرد براي کاري ضروري به شهري که در طرف ديگر رودخانه بود ميرود و مي گويد که تا کمتر از نيم ساعت بر ميگردد. مرد ميرود و تا ساعت ها بعد باز نمي گردد. زن که علاقه فراواني به شوهرش داشت بسيار نگران ميشود و فكر ميكند ممكن است براي شوهرش مشكلي پيش آمده باشد كه به كمك او نياز داشته باشد براي همين تصميم مي گيرد به دنبال شوهرش برود. ولي براي عبور از رودخانه مي بايست سوار قايق شود و هيچ پولي هم ندارد. زن ماجرا را براي صاحب قايق تعريف ميکند و هر چقدر گريه و التماس مي کند، صاحب قايق راضي نمي شود که بدون پول او را ببرد.

زن به مرد پولداري که از آنجا رد ميشو د موضوع را مي گويد. مرد پولدار ميگويد حاضر است پول را به او بدهد ولي به شرطي که زن نيز در قبال آن پول حاضر شود خواسته جنسي او را برآورده كند. زن که خيلي نگران شوهرش بود قبول ميکند.

زن بعد از اين که از رودخانه رد مي شود، شوهرش را که بدليل موجهي نتوانسته بود بيايد و وسيله اي هم براي اطلاع دادن نداشته پيدا ميکند و ماجرا را براي شوهرش تعريف ميکند. شوهر زن وقتي ماجرا را مي شنود بسيار عصباني مي شود و سيلي محكمي به گوش زن مي زند و او را ترک مي کند....

در اين داستان چهار شخصيت وجود داشت.

زن

شوهر

صاحب قايق

مرد پولدار

که هر کدام شايد به نوعي مقصر اين واقعه بوده اند. حالا از نظر شما به ترتيب كداميك گناهكارتر و كداميك تقصير كمتري داشته است؟

قبل از پاسخ به اين پرسش اين نكته را در نظر داشته باشيد كه هر كدام از اين شخصيت ها تنها يك خطا مرتكب شده اند يعني مثلا درباره شوهر، او مجبور بوده که به شهر برود و الزاماً بايد تنها ميرفته يعني تنها خطاي وي برخورد بد او با زن است. (چون اين داستان ترجمه است و تفاوت فرهنگي در آن كاملا مشهود است اين در نظر آوري بسيار مهم است )

پاسخ تست در ادامه


ادامه مطلب
درباره : دانستنيها ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:50 ] [ شادی ]

به سوالات زير با دقت و صادقانه پاسخ بدهيد

 

سوال ها

1. دريا را با کدام يک از ويژگي هاي زير تشريح مي کنيد؟ 
آبي تيره، شفاف، سبز، گل آلود 

2. کدام يک از اشکال زير را دوست داريد؟
دايره، مربع يا مثلث 

3. فرض کنيد در راهرويي راه مي رويد. دو در را مي بينيد. يکي در 5 قدمي سمت چپ تان و ديگري در انتهاي راهرو. هر دو در باز هستند. کليدي روي زمين درست جلوي شما افتاده است. آيا آن را بر مي داريد؟ 

4. رنگهاي روبرو را به ترتيب اولويتي که برايتان دارند بگوييد. قرمز، آبي، سبز، سياه و سفيد 

5. دوست داريد در کدام قسمت کوه باشيد؟ 

6. در ذهنتان اسب چه رنگي است؟ 
قهوه اي، سياه يا سفيد 

7. توفاني در راه است. کداميک را انتخاب مي کنيد: يک اسب يا يک خانه؟ 

 

پاسخ در ادامه مطلب


ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:48 ] [ شادی ]

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد...

مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند,ولی آنان را ببخش .

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش

اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش .

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش .

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند , ولی شادمان باش .

نیکی های درونت را فراموش می کنند.ولی نیکوکار باش .

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم

امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:47 ] [ شادی ]

رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند

همراه کسانی بودم که همراهم نبودن

وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم

دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم

و تو چه دانی که عشق چیست

عشق

سکــوتی است در برابر همه اینها !!!
 

آوین بدو بیا

یه کم ریتمش آروم میشه دوباره


ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:41 ] [ شادی ]
اينم ادامه ...

ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:37 ] [ شادی ]
فصل 15 و تمام...

ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:20 ] [ شادی ]
خب من باز اومدم با یه رمان دیگه

نظر بزارین مث قبلیا تا زود تمومش کنم

 

گروگانگیر

نویسنده : * فاطمه* کاربر انجمن نودهشتیا

منبع : نودهشتیا

خلاصه : داستان راجعبه دختریه که هجده سال از عمرش رو در فرانسه همراه مادر و برادرش گذرونده...
تا اینکه سر و کله ی پدرش پیدا میشه و طی اتفاقاتی برای زندگی کوتاه با پدرش به ایران میره...

پدرش پلیس و توی عملیات و مبارزه با یه باند قاچاق بوده و ناخاسته دخترش وارد بازی میشه و طعمه ی مافیا قرار میگیره...

 

 

توضیحات:


این رمان موضوع پلیسی-عاشقانه و مقدار کوچکی طنز داره...


زبان داستان هم اول شخص هم دوم شخص و هم سوم شخص از همه مورد به کار بردم توش و اینکه به زبان عامیانه نوشته شده

و پایان خوب

 


ادامه مطلب
درباره : عاشقانه ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:15 ] [ شادی ]
حتما شنیدین که میگن تو 21دسامبر(اول دی خودمون..شب یلدام هستش)قراره دنیا به پایان برسه!!
خواستم ببینم نظر شماها چیه؟
اصن اعتقاد دارین بهش؟تنها چیزی که در مورد 21 دسامبر جالبه اینه که روز جمعه ست و مسلمون ها اعتقاد دارن
منجی جهان روز جمعه ظهور میکنه..
و زرتشتی هام معتقدند سوشیانت منجی جهان شب یلدا ظهور میکنه..

 

نظرتون چیه؟؟؟؟
شما چی فکر میکنین؟؟؟؟
درباره : نظر سنجي ,
امتياز : نتيجه : 2 امتياز توسط 1 نفر مجموع امتياز : 2  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 1:7 ] [ شادی ]

 

کتاب ساقی گوشه ای از زندگی یه دختر فراری را نشان میده..خوبی رمان ساقی به اینه که حقیقته ودر مورد دختری پاک وساده که در جستجوی خوشبختی تمام زندگیشو پای میزی قماری  به نام عشق ریخت که برنده باشد اماااااا خودتون بخونین وبعد قضاوت کنین...

این داستان حقیقت دارد... منتظر نظراتتون هستم  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

برای دانلود به ادامه مطلب بروید...


ادامه مطلب
درباره : رمان هاي جديد موبايل ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 5
[ شنبه 18 آذر 1391 ] [ 18:21 ] [ شادی ]

برای دیدن بقیه کاریکاتورها به ادامه ی مطلب بروید

خیلی خنده داره

نظر هم بدین


ادامه مطلب
درباره : کاريکاتور ,

امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  

بازديد : 1

مریم بازدید : 380 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

 

همه می گویند باران را دوست دارند

ولی هنگام باریدنش با چتر به زیر آن می روند

همه می گویند آفتاب را دوست دارند

ولی عینک آفتابی به چشم می زنند

حال وحشت مرا دریاب وقتی می گویی دوستت دارم

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:27 ] [ شادی ]

گرفته دلم

کجایی که آرامم کنی

کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی

گرفته دلم

کجایی که به درد دلهایم گوش کنی

کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...

نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام

نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام

 در لا به لای برگهای زندگی

نیست برگی که از تو ننوشته باشم

 نیست روزی که از تو نگفته باشم

امروز آمد و از تو گفتم

نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم

  دلم خالی نشد و گرفته دلم

کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟

نیستی و حتی سراغی از دلم نمی گیری

یک روز نباشم که تو مثل من نمی میری....

 نمیبینی چشمهایم را

نمیمانی تا دلم را

به نقطه خوشبختی برسانی

مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد

از اینکه همیشه تو را خواهم داشت

نمی خواهی دلم را

نمیدانی راز درونم را

نمی گذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:26 ] [ شادی ]

آدم هـا می آینـد

زنـدگی می کننـد

می میـرنـد و می رونـد …

امـا فـاجعـه ی زنـدگی تــو

آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه

آدمی می رود امــا نـمی میـرد!

مـی مـــانــد

و نبـودنـش در بـودن تـو

چنـان تـه نـشیـن می شـود

کـه تـــو می میـری

در حالـی کـه زنــده ای …

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:26 ] [ شادی ]

دلم برای سادگی ام می سوزد وقتی

دستانت را برایم مشت می کنی

می پرسی: گل یا پوچ ؟

در دلم می گویم : دستهای تو

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:24 ] [ شادی ]

دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است

گاهی فکر می کنی تمام شده

اما یک دفعه همه وجودت را آتش میزند

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:23 ] [ شادی ]

اسم های مجــازی

تصویر های مجــــازی

مشخصات مجــــازی

و در بین این همه چیزهای مجازی

تنـــها یک چیز حقیقت دارد

تنـــهایی “ من و تـــو ”…

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:22 ] [ شادی ]

  با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.

با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.

همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.

همنفست نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.

و با یاد تو زندگی نمی کنم که روزی فراموشت کنم.

با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.

عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.

با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.

همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.

همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.

و با یادت زندگی می کنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.

همچنان لحظات زیبای با تو بودن می گذرد

از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام

ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.

اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی می کنم

آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت

و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.

ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است

عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.

با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم

طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.

و همچنان لحظات زیبای با تو بودن می گذرد

لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.

با تو بودن را می خواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.

با تو بودن را می خواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.

با تو بودن را می خواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.

پس ای عزیز راه دورم با من باش 

در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:14 ] [ شادی ]

به دنبال کدام پایان

خلاف جاده ایستادی ؟

چرا تا عادتت کردم

به فکر رفتن افتادی ؟

چرا باید به تنهایی

دوباره بی تو برگردم ؟

کجای جاده بد بودم

کجای قصه بد کردم ؟

 

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:12 ] [ شادی ]

شاید فراموشت شدم

شاید دلت تنگه برام

شاید بیداری مثل من 

به فکر اون خاطره هام

شاید تو هم شب که میشه

میری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی

مثل من از فاصله ها

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:10 ] [ شادی ]

عشق بازی کار فرهاد است و بس

دل به شیرین داد و دیگر هیچکس

مهر امروزی فریبی بیش نیست

مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:8 ] [ شادی ]

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

و میان من و تو فاصله جا می گیرد

من در این دشت جنون تنهایم

من از این فاصله ها بیزارم

و در این گستره فاصله ها می میرم

من میان شب و روز

در تن خشک زمین

من میان صحرا

همه جا یکه و تنها

خسته از جور زمان

با تنی خورده به جان زخمی چند

میزنم بانگ که وای

هستی ام رفته به باد

ضجه ام را که شنید؟

جای دل تنگ تر از مشت من است

نفسم می گیرد

می گشایم نفسی پنجره را

تا تمامیت تن خود را به هوا بسپارم
 

ادامه مطلب
درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:4 ] [ شادی ]

اگر بـاران  نبارد باغبان دلگیر خواهد شد

و فرصت های فروردین نصیب تیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد برکه ی احساس می خشکد

و هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کفتر سهراب میمیرد

و کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شد

اگر بـاران  نبارد " باز بـاران  با ترانه -

با گهر های فراوان " از چه رو تحریر خواهد شد

اگر بـاران نبارد شاخه ی نرگس نمی داند

که گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شد

اگر بــاران  نبارد واژه بـاران چه خواهد شد

و آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد تکنواز رود می داند

که در این باره با سیلاب ها در گیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کوزه ی خالی سر چشمه

وبال گردن تفتیده گان تفسیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد در شب شعر شقایق ها

قصیده با غرور چشم ها در گیر خواهد شد...

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:3 ] [ شادی ]

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند

باور نمی کنی؟!...
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما

دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
عشق بزرگترین آرامش جهان است.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:2 ] [ شادی ]

مرا به نام بخوان

تا از هجوم دلتنگی

به سلامت

رد شوم .

ای روزها سپیدهای عاشقانه ام را

در شومینه اتاقم می سوزانم

شاید

گرمای عشقت

بار دیگر

زمستان دلم را

تابستانی کند.

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:2 ] [ شادی ]

من به دلتنگی شبهای ملول

و تهی مانده خود از شادی

ذهنم از خاطرها سرشار

من به تنهایی خویش و به تنهایی باغ…

و به یک معجزه می اندیشم…

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 20:0 ] [ شادی ]

من نه عاشق بودم

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

گرچه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود

دور اما چه قشنگ

که روم تا در دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنجره ها راهی نیست

من نمی دانستم

که چه جرمی دارد

دستهایی که تهیست

روزگاریست غریب

من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود

و خدا می داند

سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 19:55 ] [ شادی ]

انکار نمی کنم

زندگی خوب است

اینجا همه چیز است

آینه ، قرآن ، ظرفی آب

تسبیح ، شمع ، دیوان حافظ

در کنار خواب های یاسی رنگ !

مرا ببین ، نگاه کن مرا

از حنجره کوچه صدایت کردم

افسوس!

میان باد پیچید ، همه فریاد من

نگاه کن مرا ، مرا ببین

در این تنهایی

در پشت فاصله ها

بالهای چشمانم را می بندم

شاید بیایی...

تکرار می کنم ، زندگی خوب است...

درباره : شعر ,
امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0  
بازديد : 0
[ یکشنبه 19 آذر 1391 ] [ 19:54 ] [ شادی ]

عشق من گریه چرا؟

تو که در گوشه ی دل جا داری

تو که من را داری

من که تنها خوشی ام

فقط ان غنچه لبخند تو است

من که جان می دهم از هر سخنت

ما خدا را داریم

و تو باز می گویی

که چرا غصه همیشه همراه من است

و تو را گویم من

که اگر هست تو را عشق به من

پس چرا؟ غصه چرا؟

این همه شادی عشق

این همه شوق وصال

پس چرا؟ تو بگو غصه چرا؟

ما که هر لحظه ز عشق

مست و مدهوش شویم

و بگوییم خدا

ای خدا شکر تو را

پس دگر غصه چرا؟

تو که خود می دانی

که خدا هست که دستی بکشد بر سر ما

پس دگر هستیه من گریه چرا؟

مریم بازدید : 1734 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (7)

عضویت نویسنده

سلام

 

خوبین بچه ها؟

خوبید دوستان عزیز میخوام از شما خواهش کنم که عضو وبلاگ باشید و چنانچه مایل به نویسندگی هستید

در قسمت نظرت به صورت خصوصی اعلام کنید تا رمز عبور و نام کاربری شما فعال بشه.

 

و اینه که با کلی انرژی برای گذاشتن کلی رمان - داستان ووووو دارم با کمک شما ...
+یادتون نره ثبت نام کنید و نویسنده افتخاری وبلاگ رمان خونه باشید...2 24

و همچنین به بهترین نویسنده = جایزه هم میده شارژ ایرانسل 5 هزاری:

.پس از همین الان شروع کنید و مطلب رمان های در هر زمینه که میتونید بذارید همه شما را دوست دارم؟؟؟

اگر هم دنبال رمان یا داستان خاصی هستید توی قسمت نظرات اعلام کنید بذارم براتون...

ممنون...

مریم بازدید : 1166 شنبه 18 آذر 1391 نظرات (0)

۷راه برای نفوذ در دیگران

 

1) انتقاد، شکایت و محکوم نکنید.

2) صادق باشید.

3) در دیگران انگیزه ایجاد کنید.

4) ذاتاً به دیگران علاقه مند باشید.

5) همیشه حتی در هنگام مشکلات و سختی ها خنده رو باشید.

6) به یاد داشته باشید که نام هر فردی زیباترین و مهمترین کلمه است.

7) شنونده خوبی باشید. دیگران را تشویق کنید در مورد خود صحبت کنند.

مریم بازدید : 749 شنبه 18 آذر 1391 نظرات (0)

 

سيلاممممممممممم  اينم رمان جديدم بچه ها اين رمان و رمان قرار نبود يه جورايي بهم ربط دارن 

خلاصه :درباره دختري به نام توسكا كه بطور اتفاقي بازيگر ميشه و زندگيش روال عادي خودش رو از دست ميده توي يكي از صحنه هاي فيلم كه درحال برداشت ماشين يه غريبه با سرعت وارد ميشه و درست جلو پايه توسكا نگه ميداره ...

نكته مهم :بچه ها هر گونه اسم ... مکان ... زمان ... نوع رابطه ... یا هر چیزی دیگه زاییده ذهن منه و واقعی نیست ... اینو لازم بود که بگم ... هیچ شخص حقیقی وجود نداره ...

مریم بازدید : 1207 چهارشنبه 19 مهر 1391 نظرات (1)

رمان مخصوص موبایل پارمین | آذرمیدخت کاربر انجمن نودهشتیا

رمان مخصوص موبایل پارمین | آذرمیدخت کاربر انجمن نودهشتیا نام کتاب : پارمین

رمان مخصوص موبایل پارمین | آذرمیدخت کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : آذر میدخت کاربر انجمن نودهشتیا

رمان مخصوص موبایل پارمین | آذرمیدخت کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۲۵۵   کیلوبایت (پرنیان) – ۷۱۶  کیلوبایت (کتابچه)

رمان مخصوص موبایل پارمین | آذرمیدخت کاربر انجمن نودهشتیا ساخته شده با نرم افزار : پرنیان و کتابچه

رمان مخصوص موبایل پارمین | آذرمیدخت کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

پارمین تو یه خانواده متوسط همراه خواهر و پدر و عمه اش زندگی می کنه. زندگیشون گاهی پایین گاهی بالا می گذره تا اینکه پدر خانواده برای انجام معامله ای تمام دارایی شون و که یه خونه و ماشینه می فروشه ولی طرف کلاه بردار از آب در میاد و پارمین تصمیم می گیره برای نجات خانوادش کاری و انجام بده که عواقب وخیمی در پی داره .

مریم بازدید : 1523 چهارشنبه 19 مهر 1391 نظرات (0)

رمان مخصوص موبایل مستی برای شراب گران قیمت | shahtut کاربر انجمن نودهشتیا

رمان مخصوص موبایل مستی برای شراب گران قیمت | shahtut کاربر انجمن نودهشتیا نام کتاب : مستی برای شراب گران قیمت؟

رمان مخصوص موبایل مستی برای شراب گران قیمت | shahtut کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : shahtut  کاربر انجمن نودهشتیا

رمان مخصوص موبایل مستی برای شراب گران قیمت | shahtut کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۳۴۱ کیلوبایت (پرنیان) – ۸۵۰ کیلوبایت (کتابچه)

رمان مخصوص موبایل مستی برای شراب گران قیمت | shahtut کاربر انجمن نودهشتیا ساخته شده با نرم افزار : پرنیان و کتابچه

رمان مخصوص موبایل مستی برای شراب گران قیمت | shahtut کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

داستان درباره ی دختری هست که چهره ای معمولی داره و در کار خودش به عنوان یک وکیل موفقه اما از پدر و مادرش مهر و محبت چندانی ندیده اون که بدهی سنگینی داشته و دوست نداشته از پدر و مادر در این مورد درخواست کمک کنه، تا غرورش رو حفظ کنه، مجبور میشه برای پرداخت این بدهی با مردی بسیار ثروتمند ازدواج کنه. اما هنوز هم نمی دونه که این مرد چرا راضی به ازدواج با اون شده.

مریم بازدید : 3742 چهارشنبه 19 مهر 1391 نظرات (4)

رمان ایرانی و عاشقانه تقلب | f javid کاربر انجمن نودهشتیا

رمان ایرانی و عاشقانه تقلب | f javid کاربر انجمن نودهشتیا نام کتاب : تقلب

رمان ایرانی و عاشقانه تقلب | f javid کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : f_javid  کاربر انجمن نودهشتیا

رمان ایرانی و عاشقانه تقلب | f javid کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۵٫۵۸ مگا بایت

رمان ایرانی و عاشقانه تقلب | f javid کاربر انجمن نودهشتیا تعداد صفحات : ۳۷۵

رمان ایرانی و عاشقانه تقلب | f javid کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

رمان در مورد دختر شاد و سرزنده ای به اسم نادیا هست که همه نانادی صداش میکنن و خدای تقلبه. کل چهار سال دبیرستان رو با تقلب به انتها رسونده و دریای راههای تقلبه و انقدر حرفه ای که تا به حال سابقه تقلب گرفتنه ازش رو هیچ بنی بشری به چشم ندیده اما از بد روزگار بالاخره دستش برا یه نفر رو میشه و این سراغاز یه تنفر عمیق و شاید در انتها عشقی بزرگ و پر از تجربه های ریز و درشتی که بالاخره ببینیم نقلب توانگر کند مرد را یا نکند!!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 56
  • کل نظرات : 72
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 371
  • آی پی امروز : 38
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 101
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 101
  • بازدید ماه : 2,427
  • بازدید سال : 8,646
  • بازدید کلی : 226,650
  • کدهای اختصاصی
    کسب درآمد از پاپ آپ دانلود بازی کامپیوتر PC روز بخیر شب بخیر